gif

این هم یک gif برای این پست

مدتی بود که در این وبلاگ اثری از شعر نبود شاید به قول احمد اقا وبلاگی که توش شعر نباشه وبلاگ نیست این شعر را خانم موسوی زحمت کشیده و ارسال نموده اند البته چند تا عکس هم همراهشه که بعدا سر فرصت عکس ها را خواهید دید عکس های جالبی هستند

این هم شعر نیا باران ( البته باران نعمت خداوند است و باریدنش همواره مایه برکت و لذت بوده اما نه به حدی که سیل شود )

نیا باران


 

 

نیا باران

زمین جای قشنگی نیست نیست

من از جنس زمینم

خوب میدانم

که دریا

حد تو

در یک تبانی ماهی بیچاره را

در تور ماهیگیر گم کرد

من از جنس زمینم

خوب میدانم

که گل

در عقد زنبور است

 و اما

یکطرف سودای بلبل

یک طرف

خال لب پروانه را هم دوست دارد

نیا باران

زمین جای قشنگی نیست

من از جنس زمینم

خوب میدانم

که اینجا جمعه بازار است

 و دیدم عشق را

در بسته های زرد و کوچک نسیه میدادند

در اینجا

قدر نمیشناسند مردم

شعر حافظ را

به فال کولیان اندازه میگیرند

نیا باران

زمین جای قشنگی نیست


حق یارتان

 

خیابانی های منتظر

امروز یک ایمیل دریافت کردم که نگارنده درخواست کار از من داشت

این بنده خدا از گزفتاری های بیشماری که نزد او وجود دارد سخن می گفت و به یاد روزهایی از نوجوانی می اقتاد که هیچگاه رنج بیکاری عذابش نمی داد

هرچند که من  او را به یکی از دوستان سفارش کرده ام اما نمی دانم که می تواند خود را قابل قبول جلوه دهد یا خیر

مدتی را در نزد یک ژورنالیست به صورت افتخاری مشغول به کار بودم این فرد که بدون شک همه اربابان نگارش  اور ار می شناسند  از وجود این دنیای نوشتن به منافع وسیعی دست یافته بود و برای پرداخت اجرت به پرسنل خود نیز از شیوه های نگارش یعنی تخیل بهره می جست در آن دوره ای که نزد او بودم پ سر جوانی نیز در ان دفتر مشغول به کار بود با کمترین مزد و بیشترین سرویس از کار های بیرون گرفته یا داخل و خرید و بدرقه تمامی این کار ها با مبلغی نزدیک به دویست هزار تومان ( این موضوع در سال ۸۸ اتفاق افتاده است ) انجام می شد

در آن مکان دریافتم که محیط کار قبلی من در واقع یک گلستان بیش نبوده است و انگونه که من بعد از خروج از کارم متوجه اوضاع شدم بدون شک کار کردن در این بازار گار بسیار سخت می باشد ( پس هان ای  اهالی ساراول فدر کار خود را خوب بدانید ) در یک کار پیمانی که در سال 88 با یکی از شرکتها داشتم تعدادی کارگر روز مزد را با خود راهی نمودم آنها  با من مشغول به کار بودند هرچند که دانش فراگرفته از ساراول در این محیط کاری بسیار به درد من خورد و توجه دیرینه من به قشر کار گر در این میان ساکت ننشست و این کار با کمترین بهره  را برای من داشت اما دیگرانی که با من بودند سراغ کار بعدی را همچنان از من می گیرند  نکته ای که باعث نگارش این یادداشت گردیده شرایط سخت اقتصادی در این بازار کار است بدون شک روزی این بحران ها به پایان می رسد و بازار کار نیازمند پرسنل می شود و در ان موقع است که هردو نیروی  محرکه این بازار  یعنی کارفرما وپرسنل بهتر با هم کنار می آیند من گاهی می روم  و کارگران خیابانی را نگاه می کنم آنان در نگاه سردشان در انتظار کسی هستند که بیاید و انان را بخرد بله درست نوشتم بیاید و انان را بخرد زیرا این کارگران بیش از یک روز دوام نمی آورد مگر شانس با آنان یاری کند و کارشان به روز بعد بکشد اگر پای صحبت این افراد نشسته باشید بیشترشان با لبخند جوابتان را می دهند لبخنی که خود علت ان را نیز نمی دانند امید به روزی بهتر و کاری بهتر همواره در این افراد موج میزند تغذیه نامناسب و خواب ناکافی و تفریح نا مناسب شیوه این انسانهای خیابانی است شاید اگر اینها اینگو.نه نیازمند نبودند کاری از پیش نمی رفت بهخ قول معروف اگر اینها نیازمند نباشند هرگز کسی پیدا نمی شود که قلم و چکش به دست بگیرد و زمین و یا بتن سخت را بشکافد در چرخه زیست گاهی چه توازن هایی که برهم خورده تا پدیده های دیگری را بوجود اورد از یکی از آنها پرسیدم چرا به شهرستان خود بر نمی گردی گفت

اونجا کار نیست  پرسیدم اینجا هم که کار چندانی برای شما نیست ولی اونجا در کنار خانواده خود حداقل که هستید لبخند همیشگی خود را زد و گفت

اونجا که باشیم میشویم آینه دقپدر مادرمان تازه اینجا اگر کار هم که نباشد خیابانهایش که دیدنی است .

حق یارتان