بخشش

خدمت تمامی دوستان عزیز



به علت مسافرت  چند ماهی در رویت شما دوستان عزیز نیستم امید دارم شاهد موفقیت و پیروزی و شادی شما  مهربانان باشم .



فرصت ها را غنیمت بشمارید وو در راستای موفقیت ساراول گام بردارید دوستی ها را با ذکر جملاتی که سنگین  و از حقیقت به دور است  خدشه دار نسازید برای پایان کار خویش آثار به یاد ماندنی ایجاد کنید تا هر گاه که به ان نطر میدارید شکوه رفتاری را که کرده اید و پاسخی را که دیده اید موجب اندوه شما نگردد زیرا در هیچ یک از این جهان پهناور به جز نیکی و بخشش  چیز دیگری تا این حد زیبا نیست

و من الله توفیق.

روز پدر

روز پدر بر تمامی پدران این سرزمین مبارک باد

چه کسی پنیر من را جا به جا نمود




چه کسی پنیر من را برد؟
دوشنبه, 17 حمل 1388 22:04 منیژه باختری

کتاب (چه کسی پنیر من را برد) نبشته ی سپنسر جانسون در سال 1998 در امریکا منتشر شد. )چه کسی پنیر من را برد؟) را می توان پرفروش ترین کتاب در ده سال اخیر دانست. تا حال میلیون ها نسخه از این کتاب به فروش رفته است. اما چه چیزی سبب شده است که این کتاب کوچک و کم حجم به چنین پیروزی دست یابد؟
آیا دلیل اش این است که نویسنده ی آن داکتر سپنسر جانسون روانشناس و جراح معروفی است که در دانشگاه هاروارد سمت استادی داشته است؛ و یا چون محتوای کتاب افکار عامه جامعه امریکا را به شدت زیر تاثیر قرار داده است تا آنان (تغییر) را به عنوان چالشی در زندگی خود بپذیرند؛ یا هم درونمایه کتاب به نحوی مبارزه سنت با نوگرایی را بازتاب می دهد و از عملکرد سنتی و عقب گرایانه انسان انتقاد می کند، و به دلیلی که این ویژگی روانی در انسان گاهی سبب تحجر و رکود ذهنی می گردد، توجه بیشتری را بر انگیخته است؛ یا دسیسه ای برای سرمایه داران و شرکت های بزرگ است که می خواهند فرهنگ مبارزه را در ذهن انسان کمرنگ بسازند و در نتیجه کارکرد های اقتدار گرایانه و زورگویانه خود را درست جلوه داده و رذیلت نهفته در این کارکرد ها را رنگی از فضیلت و حکمت بدهند؛ یا این کتاب دفاع از اقتدار طبقاتی و مدیریت یک سویه انسان هایی است که صاحب سرمایه هستند؛ یا هم اساسا کمرنگ ساختن عاطفه، احساس و تخیل در انسان است، تا انسان حیوان گونه و با منطق حیوانی به زندگی بنگرد؟
فشرده کتاب (چه کسی پنیر من را برد) این است:
دو موش و دو آدم کوچک به اندازه ی موش ها، در یک جای پر پیچ و خم (maze) با هم زندگی می کنند. آنان هر روزه راه های پر پیچ و تو در تویی را به خاطر خوردن پنیر می پیمایند. غذا، محل و طرز زندگی دو موش کوچک و دو آدم کوچک همسان است.
آرمان های دو موش کوچک و دو آدم کوچک، اما متفاوت است. موش ها به پنیر (بدون قضاوت) و (بدون تحلیل) می نگرند و از آن تنها سد جوع می کنند. برای انسان های کوچک قضیه بر عکس است. برای (هاو) و (هم) پنیر نماد همه آروز ها، خوشی ها، دلبستگی های ذهنی شان است که پنیر را تنها به دلیل رفع گرسنگی جستجو نمی کنند.
روزی آنان در جستجوی پنیر به ایستگاه «سی» می رسند؛ در آنجا با انباری از پنیر مواجه می شوند. هر دو گروه به نهایت شادی می رسند و بعد از آن روز بدون جستجو و تحمل زحمت به این نقطه می آیند و پنیر می خورند. اما این وضعیت دیر دوام نمی کند. روزی بعد از مراجعه می بینند که در ایستگاه «سی» پنیری نیست. در همین جاست که (هم) فریاد می زند: (چه کسی پنیر من را برد؟) هر دو ناراحت، شکسته و آشفته احساس می کنند که با توهینی رو به رو هستند. این (تغییر) برای هر دو قابل قبول نیست. مگر موش ها اندیشه ای در زمینه ندارند. هر دو به سادگی و بدون احساس شکست این (تغییر) را می پذیرند و با آسودگی به دنبال پنیر جدید به راه می افتند.
(هاو) و (هم) بعد از ضربه روانی گیچ می شوند و هر روزه به ایستگاه «سی» مراجعه می کنند و در انتظار معجزه ای استند که ایستگاه را پر از پنیر ببینند. بعد از روزهایی (هاو) از این حالت انتظار خسته می شود و به (هم) پیشنهاد می کند که در جستجوی منبع دیگری از پنیر گردند، ذهن ( هم) آماده پذیرش این نکته نیست. او در همان حالت افسردگی و شکست باقی می ماند؛ اما (هاو) به این واقعیت دست می یابد که کسی به آنان توهین و خیانت نکرده است، بل منبع پنیر با مرور زمان با استفاده زیاد به پایان رسیده است. او بعد از این استنتاج و شناسایی نیاز های خود به راه می افتد و هراس دوست اش را به سخره می گیرد و با یادداشتی این پیام را برای (هم) در ایستگاه «سی» می گذارد: « اگر نمی ترسیدی دست به چه کاری می زدی؟».
(هاو) با تصمیم خردمندانه ی خود در جستجوی پنیر به راه می افتد و در مسیر راه برای دوست اش پیام هایی برای ردیابی می گذارد که دوست اش رد او را گم نکند. او بعد از روز ها تلاش و پیگیری به ایستگاه «ان» می رسد و باز هم به منبع بزرگی از پنیر مواجه می شود. این در حالی است که موش ها قبل از او به این پنیر دست یافته و از آن استفاده برده اند.
این کتاب نمادین با ارایه نماد ها، کاوشی را در روان انسان ها و چگونگی باورها و پندار های آنان در زندگی روزمره، انجام می دهد. (چه کسی پنیر من را برد)، به (عادت) ،به عنوان یکی از ویژگی های منفی انسان، حمله می کند و این ویژگی را سنتی می داند که با واژگونی آن انسان با ذهن آرام می تواند زندگی را دلپذیر بسازد و با پذیرش (تغییر) – که در اینجا نشانه یی برای پذیرش نوگرایی است- مبارزه با سنت را بیاغازد.
روزمرگی در این جا شاخصی برای عادت- زندگی سنتی- است که گریز از آن روزنه ای برای رسیدن به نوگرایی و قبول واقعیت های جدید است.
پیام های اصلی چه کسی پنیر من را برد در جایی است که (هاو) بعد از دستیابی مجدد به منبع پنیر با حرف های برجسته در ایستگاه «ان» می نویسد:
« - تغییر اتفاق می افتد.
- انتظارش را داشته باشید.
- به سرعت خود را به وضعیت جدید عادت دهید.
- تغییر کنید و از تغییر لذت ببرید.
- آماده باشید که سریعا تغییر کنید و از این تغییر دوباره و دوباره لذت ببرید».
در همین جاست که به (چه کسی پنیر من را برد) می توان از دو زاویه نگاه کرد.
یک: تابو ها و کلیشه های یک جامعه از (عادت- سنت) سرچشمه می گیرد و تنها با پذیرش تغییر است که می توان این تابو ها و کلیشه ها را درهم شکست. انسان سنتی باید برای پذیرش تغییر آماده شود. آماده نبودن ذهن انسان به تغییر، چالش های بزرگی را در تاریخ بشریت به میان آورده که جنگ های بزرگی که به نابودی میلیون ها انسان منجر گردیده است، زاییده ی آن است. دلبستگی و عادت به نحوه ویژه ای از زندگی رکود و تحجر را به بار می آورد. از بعد روانشناختی انسان هایی که به گذشته ی خود بچسبند و کاملا به آن تکیه کنند، افراد متعارف و متعادلی نیستند. دشواری ها و واکنش های که در بین دو نسل در میان افراد خانواده و افراد جامعه رخ می دهد، ناشی از همین دلبستگی به عادت ها و سنت هایی است که افراد با آن بزرگ شده اند و از آن به آسانی رهایی نمی یابند و با این سنت زدگی خود برای دیگران دشواری ایجاد می کنند. از این زوایه می توان گفت که کتاب (چه کسی پنیر من را برد) به انسان توانمندی پذیرش تغییر و اعتماد به خود را به میان می آورد و به انسان توصیه می کند که از دغدغه ها بپرهیزد و لبخند خود را فراموش نکند.
هزاران خواننده ای که با این رویکرد کتاب را بررسی کرده اند، با ستایشگری به آن می نگرند و آن را رهنمودی برای رهایی از تنش ها و دغدغه های فکری که زاییده دشواری های روانی است، می دانند. سرینا ویلیامز قهرمان تینس زنان که در عشق شکست خورده و از این تغییر دچار هراس شده بود، یکی از کسانی است که نقش این کتاب را در بازپروری دوباره ذهنی خودش بعد از شکست و نجات از افسردگی موثر می داند. او می گوید: « با خواندن کتاب سپنسر جانسون متوجه شدم که ترس من تنها ریشه در رو به رو شدن با (تغییر) دارد. من از این می ترسم که گذشته را پشت سر گذارم و به دنبال پنیر جدید باشم. تصور من این بود که در دنیا تنها یک پنیر وجود دارد؛ اما پس از خواندن این کتاب دریافتم که انواع و اقسام پنیر در دنیای خارج وجود دارد».
دو دیگر: به وضعیت جدید تنها لبخند بزنید؛ به خاطر پیدا کردن انگیزه ها خطر نکنید، چون فرصت را از دست می دهید و به دنبال وضعیت جدید فورا دست به کار شوید. نه پرسشی، نه شکایتی و تمام.
هر تغییر اما، نشانه ای از نوگرایی نیست و سرشت انسان با پذیرش (تغییر) بدون چون و چرا همسازی ندارد. با این که داکتر سپنسر جانسون میان آرمان ها و رویکرد های آدمیان و موش ها تفاوتی قایل می شود با این هم پرسشی مطرح می گردد که آیا می توان زندگی موش ها و آدمیان را همسان و همانند در یک میز(maze) تصویر کرد؟ انسان موش نیست و از تغییر به شدت تاثیر می پذیرد. او می خواهد چندی و چونی پدیده ها را با منطق بررسی کند. پس چگونه ممکن است که انسان موش گونه و سر به زیر به خاطر به دست آوردن لقمه ای غذا سرشت خود را فراموش کند.
نبود پرسشگری، کنجکاوی و مبارزه چالشی در برابر آرمان های انسان است. چرا باید انسان سر به زیر، همه چیز را آن طوری که به اتفاق می افتد بپذیرد؟ آیا این پذیرش بدون چون و چرا زورگویان را قادر نمی سازد که با این فلسفه خواست ها و پندار های خود را به کرسی بنشانند و پایین دستان را ناگزیر سازند که بدون چون و چرا و طرح پرسشی و اظهار هیچ گونه شکایتی شرایط آنان را بپذیرند. چون «شکایت از وضعیت جدید» نشانه ی تمرد و «عدم بلوغ فکری» است.
و این چیزی است که در جامعه سرمایه داری امریکا اتفاق افتاد. (ممکن داکتر جانسون فکر این زاویه را نکرده بود؛ اما این هم واقعیتی است که اتفاق افتاده است.) میلیون ها نسخه از این کتاب توسط نهاد های بزرگ سرمایه داری خریداری شد و خوانش آن به کارگران و کارمندان این نهاد ها توصیه گردید. حتا کار به جایی رسید که مدیران این نهاد ها کارمندان شان را به تهیه گزارش از (چه کسی پنیر من را برد) مجبور ساختند. در ضمن این کارمندان مجبور بودند که در گروه هایی به بحث و مجادله بپردازند تا گفتمان قبول شرایط جدید و پذیرش تغییر با یک لبخند و بدون طرح پرسشی و یا شکایت و ناله ای در سطح عمومی به میان آید.
بعد از این گفتمان بود که کارمندان و کارگران نهادهای سرمایه داری با بی رحمی بیرون رانده شدند، تا مانند موش ها به دنبال پنیر جدید حرکت کنند. انتظار صاحبان سرمایه این است: ما شما را از کار اخراج می کنیم؛ شما حق پرسشگری و انتقاد را ندارید؛ مساله را ریشه یابی نکنید، چون فرصت را از دست می دهید؛ به دنبال کار جدید ( پنیر جدید) باشید. در ضمن لبخند، شادمانی و سرزندگی را نیز فراموش نکنید. پیام ما برای شما این است که انسان باید شاد و دور از دغدغه های فکری زندگی کند و خود را به خاطر مساله های کوچک! ناراحت نکند. و با این رویکرد، بیهوده نیست که معاون نهاد مریل لینچ که از یکی از جمله چندین نهاد تجاری انحصاری در دنیا است، کتاب(چه کسی پنیر من را برد) را، موفق ترین و کارآ ترین کتاب و ساز وکار برای کسانی که خواهان تغییر در دنیای در حال تغییر هستند، می داند و از آن به شدت دفاع می کند.