با سلام
مدتی را در سفربودم و اکنون باز گشته ام .
به امید حق که حالتان خوب است و از این پس هم خوب باشد.
مطالبی را گرد آورده ام که به زودی برایتان در فرصت بعدی به نگارش در خواهم آورد.
یک خبر دیگر دارم دارم و آنکه به زودی این وبلاگ را به سایت جدا گانه ای تغییر می دهم که پس از پایان مقدمات ابه اطلاع شماخواهد رسید البته با نام جدید و محتوای جدید.
این بیت زیبا را یکی از دوستان برای من نوشته من خوشم امد افسوس که نخواست نامش فاش شود
البته خود را در مرتبتی که ایشان عنوان نموده اند نمی بینم شاید باشند کسانی که دارای چنین مراتبی باشند .
شعر را برایتان میگذارم
از دوستان جدا شدم و با خدا رفیق یک دم سراغ درد دل ما بیا رفیق
دوری مکن چگونه بگویم که عاشقم من را بفهم محض رضای خدا رفیق
من شعله ور...تو چرا دور ایستاده ای؟ اینجا غریبه نیست جلوتر بیا رفیق
بر دوش باد می روی و محو می شوی این گونه تند می روی اما کجا؟ رفیق!
اینک به دست خشم رفیقان قلم شدست دستی که می نوشت به دیوار ها...رفیق!
رفتی و یک کلام نگفتی که می روی این رسم عاشقی ست چنین سرد؟ نا رفیق
حق یارتان